جدول جو
جدول جو

معنی علی حنفی - جستجوی لغت در جدول جو

علی حنفی
(عَ یِ حَ نَ)
ملقّب به خیرالدین. وی در علم هیئت و نجوم دست داشت. او راست: نهایهالبیان فی مقادیرالزمان، در علم هیئت که در سال 916 هجری قمری از تألیف آن فراغت یافت. (از معجم المؤلفین بنقل از ایضاح المکنون بغدادی ج 2 ص 691)
ابن محمد بن خلیل بن محمد بن محمد بن ابراهیم بن موسی حنفی، مشهور به ابن غانم مقدسی و ملقّب به نورالدین. رجوع به ابن غانم (نورالدین علی بن...) و نیز علی (ابن محمدبن...) شود
ابن محمود بن محمد بن مسعود بن محمود بن محمد بن محمد بن محمد بن عمر شاهرودی بسطامی هروی رازی فخری بکری حنفی، مشهور به مصنفک و ملقّب به علاءالدین. رجوع به علی مصنفک شود
ابن عبدالله بن حجۀ حموی حنفی، ملقّب به تقی الدین و مکنّی به ابوبکر. رجوع به ابن حجه (ابوالمحاسن تقی الدین ابوبکر بن علی بن...) و به علی (ابن عبدالله بن...) شود
ابن جارالله بن محمد بن ابی الیمن بن ابی بکر بن علی بن محمد بن محمد بن حسین بن احمد قرشی مخزومی حنفی، مشهور به ابن ظهیره. رجوع به علی مخزومی شود
ابن محمد بن ابی بکر بن علی بن ابراهیم بن علی بن عدنان حسینی دمشقی حنفی، مشهور به نقیب الاشراف. رجوع به علی نقیب الاشراف شود
ابن شیبان بن محرز بن عمرو بن عبدالله بن عمرو بن عبدالعزیز سحیم حنفی سحیمی یمامی، مکنّی به ابویحیی. رجوع به علی سحیمی شود
ابن محمد رومی حنفی، مشهور به باشماقچی زاده. رجوع به باشمقچی زاده (سیدعلی...) و باشمقجی زاده و علی (ابن محمد...) شود
ابن سنجر بغدادی حنفی، مشهور به سماک (یا ابن سباک) و ملقّب به تاج الدین و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی بغدادی شود
ابن ابی بکر بن عبدالجلیل فرغانی مرغینانی حنفی، ملقّب به برهان الدین و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی مرغینانی شود
ابن طلق بن منذر بن قیس بن عمر بن عبدالله بن عمر بن عبدالعزبن سحیم حنفی سحیمی یمامی. رجوع به علی سحیمی شود
ابن عثمان بن ابراهیم بن مصطفی بن سلیمان ماردینی حنفی ترکمانی، ملقّب به علاءالدین. رجوع به علی ترکمانی شود
ابن مصطفی بن پیرمحمد کوتاهیه ای رومی حنفی، ملقّب به جبری و مشهور به بلبل زاده. رجوع به علی بلبل زاده شود
ابن حسین بن سلیمان اسپارته ای رومی حنفی (علی رضا...) ، مشهور به وصفی. رجوع به علی رضا (ابن حسین...) شود
ابن ابراهیم مغنیساوی رومی حنفی (علیرضا...) ، مشهور به اولیازاده. رجوع به علی رضا (ابن ابراهیم...) شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(عَ شَ)
دهی است کوچک از دهستان تمین، بخش میرجاوه، شهرستان زاهدان. واقع در 18هزارگزی جنوب باختری میرجاوه و در کنار راه فرعی میرجاوه به خاش، و دارای 45 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(عَ رَ شَ)
دهی است از دهستان نیم بلوک، بخش قاین، شهرستان بیرجند. واقع در 51 هزارگزی شمال باختری قاین. ناحیه ای است کوهستانی و دارای آب و هوای معتدل و 11 تن سکنه. آب آن از قنات تأمین می شود. و محصول آن غلات و زعفران است. اهالی بزراعت اشتغال دارند و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ رُ)
ابن حسن رندی (امیرامام جلال الدین...). وی در زمان حملۀ چنگیزخان به بخارا، مقدم و مقتدای سادات ماوراءالنهر بود، و عطاملک جوینی در تاریخ جهانگشا نام وی را آورده است. رجوع به تاریخ مفصل ایران، مغول چ عباس اقبال ص 29 شود
ابن محمد بن علی بن محمد حضرمی رندی اشبیلی اندلسی، مشهور به ابن خروف و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی اشبیلی شود
ابن محمد بن ابراهیم بن عبدالله بن مالک بن عباد نفزی رندی مالکی، مشهور به ابن عباد. رجوع به علی نفزی شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ خُ)
ابن روزبهان بن محمد خنجی، ملقّب به زین الدین. عالم و جامع علوم منقول و معقول بود. وی در ماه صفر سال 707 هجری قمری درگذشت. او راست: 1- اجوبه ایرادات علی کتاب المحصول. 2- شرح المنهاج بیضاوی. 3- الشکوک علی الکافیه، در نحو. 4- المعتبر فی شرح المختصر ابن حاجب. 5- النهایه فی شرح الغایه. (از معجم المؤلفین بنقل از شدالازار شیرازی ص 212)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ طَ)
ابن عبدالرحمان بن تمیم طنجی مکناسی. فقیه و حافظ و عالم فرایض بود و در سال 734 هجری قمری درگذشت. او راست: تقیید علی المدونه. (از معجم المؤلفین از اخبار مکناس ابن زیدان ج 5 ص 452)
لغت نامه دهخدا
(عَ عَرَ)
دهی است از بخش شیب آب، شهرستان زابل. واقع در 12هزارگزی شمال باختری سکوهه، و 10هزارگزی باختر راه شوسۀ زاهدان به زابل. ناحیه ای است جلگه و دارای آب و هوای گرم و معتدل، و 243 تن سکنه. آب آن از رود خانه هیرمند تأمین میشود. و محصول آن غلات و لبنیات است. اهالی به زراعت و گله داری اشتغال دارند و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ صَ دَ)
ابن عبدالرحمان بن احمد بن یونس بن عبدالاعلی صدفی مصری. مکنی به ابوالحسن. رجوع به ابن یونس (ابوالحسن علی بن...) و علی (ابن عبدالرحمان بن احمد...) شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ سِ)
ابن ابی الحسن سندی مدنی. ملقب به نورالدین. محدث بود و در سال 1138 هجری قمری درگذشت. او راست: کفایهالحاجه فی شرح سنن ابن ماجه. (از معجم المؤلفین از فهرس الازهریه ج 1 ص 544). در تمدن اسلامی، محدث فردی بود که هم حافظ حدیث و هم تحلیل گر آن محسوب می شد. وی معمولاً هزاران حدیث را با سلسله اسناد حفظ می کرد و در محافل علمی، جلسات روایت حدیث برگزار می نمود. شخصیت هایی مانند احمد بن حنبل، مالک بن انس و ابن ماجه از برجسته ترین محدثان تاریخ اسلام بودند. آثار آنان امروز منابع اصلی سنت نبوی به شمار می روند.
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ)
ابن حسن بن علی بن سلیمان بن احمد آل حاجی بلادی قطیفی بحرانی. مورخ و متکلم بودو در نظم سخن نیز دست داشت. وی ساکن قطیف بود و در حدود سال 1269 هجری قمری متولد شد و در یازدهم جمادی الاولای 1340 هجری قمری درگذشت. او راست: 1- انوار البدرین فی علماء الاحساء و القطیف و البحرین. 2- الحق الواضح فی ترجمه العبدالصالح، که منظور احمد بن صالح ستری بحرانی است. 3- ریاض الاتقیاء الورعین فی شرح الاربعین. 4- منظومه التوحید. 5- منظومه موالیدالائمه علیهم السلام. (از معجم المؤلفین بنقل از اعیان الشیعه ج 41ص 114) (از مصنفی علم الرجال آقابزرگ طهرانی ص 309)
لغت نامه دهخدا
(ع یِ عَ)
ابن محمد بن احمد عنسی صنعانی. ادیب و شاعر بود و در صنعاء متولد شد و در جمادی الاولی یا جمادی الاّخرۀ سال 1139 هجری قمری در حیمه درگذشت. او راست: 1- الروض الاقحوانی فی الشعیر الزهوانی. 2- عنوان الشرف. 3- کأس المحتسی من شعرالعنسی، که دیوان شعر اوست. (از معجم المؤلفین از فهرس مخطوطات الظاهریه و البدرالطالع شوکانی ج 1 ص 475 و هدیه العارفین بغدادی ج 1 ص 766)
ابن یحیی. ملقب به شمس الدین. شاعریمانی. وی از بنی عنس و از مذحج بود و مورد خشم الملک المظفر رسولی واقع گشت و او را زندانی کرد و در سال 681 هجری قمری در زندان درگذشت. (از الاعلام زرکلی از العقوداللؤلؤیه ج 1)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِعَ)
ابن موسی بن عبدالملک بن سعید عنسی اندلسی غرناطی مغربی. مکنی به ابوالحسن و مشهور به ابن سعید. رجوع به ابن سعید و علی (ابن موسی ابن...) شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ هَِ)
اکبرآبادی هندی. ملقب به شرف الدین و متخلص به پیام. شاعربود و در حدود سال 1150 هجری قمری در گذشت. او را در حدود هفت هزار بیت شعر است. (از الذریعه ج 9 ص 751)
وی در مکه مجاور گشت و در سال 952 هجری قمری در قید حیات بود. او راست: 1- ترتیب الجامع الصغیر علی ابواب الفقه. 2- مختصر النهایۀ ابن اثیر. (از معجم المؤلفین)
ابن حسام الدین اکبرآبادی هندی مشهور به آرزو و ملقب به سراج الدین. رجوع به آرزو و علی شاه (ابن حسام الدین...) شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ وَ)
علیرضا علی وصفی، ابن حسین بن سلیمان اسپارته ای رومی حنفی. مشهور به وصفی. رجوع به علیرضا (ابن حسین...، شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ نَ)
ابن محمد بن ابراهیم بن عبدالله بن مالک بن عباد نفزی رندی مالکی. مشهور به ابن عباد. وی صوفی بود و در سال 810 هجری قمری درگذشت. او راست: التنبیه فی شرح الحکم العطائیه. (از هدیه العارفین بغدادی ج 1 ص 728)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ نَ سَ)
ابن محمد بن علی بن ابی بکر بن علی نسفی بیکندی. او راست: شرح قسمت سوم از مفتاح العلوم سکاکی، که در سال 719 هجری قمری از تألیف آن فراغت یافت. (از کشف الظنون حاجی خلیفه ص 1767)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
دهی است از ناحیۀتنگستان، از نواحی بلوک دشتستان، از بلوکات فارس. این ده در یک فرسخ ونیمی شمال تنگستان واقع است. (از فارسنامۀ ناصری، بلوکات فارس، بلوک دشتستان ص 207)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ حَ بَ)
ابن محمد بن حسین بن عبدالله حبشی. ادیب و شاعر و نویسنده. وی در سال 1259 هجری قمری در شهر قسم از بلاد حضرموت متولد شد و در سیوون و مکه دانش آموخت و در ربیع الثانی سال 1333 هجری قمری درگذشت. او راست: 1- الدرر فی اخبار مولد خیرالبشر. 2- دیوان شعر، در یک مجلد. 3- الفتوحات الالهیه فی الصلاه علی خیرالبریه. 4- مجموعه ای از اجازات و سفارشهای او. 5- مجموعه ای از نوشته های او، در پنج مجلد. (از معجم المؤلفین بنقل از الاعلام الشرقیۀ مجاهد ج 3 ص 115. الاعلام زرکلی ج 5 ص 172)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ حَ)
ابن ابراهیم بن سعید بن یوسف حوفی مصری، مکنّی به ابوالحسن. وی نحوی و ادیب و مفسر بود. و مردم بسیاری از وی استفاده های علمی کردند. او در ذیحجۀ سال 430 هجری قمری درگذشت. حوفی، منسوب است به ناحیه ای در مصر به نام ’شرقیه’ که قصبۀ آن شهر بلیس است و تمام نواحی آن را ’حوف’ نامند. او راست: 1- الارشاد لطریق خیرالعباد و العباد. 2- اعراب القرآن. 3- البرهان فی تفسیر القرآن (یا فی علوم القرآن). 4 -مواردالانبیاء. 5- الموضح، در نحو. (از معجم المؤلفین ج 7 ص 5). صاحب معجم المؤلفین به مآخذ ذیل نیز اشاره کرده است: سیرالنبلاء ج 11 ص 115. عیون التواریخ ج 13 ص 181. التذکرۀ طاهر جزائری. وفیات الاعیان ج 1 ص 418. انباءالرواه ج 2 ص 219. معجم الادباء ج 12 ص 221. البدایه ج 12 ص 47. بغیهالوعاه ص 325. شذرات الذهب ج 3 ص 247. مفتاح السعاده ج 1 ص 438. حسن المحاضره ج 1 ص 306. طبقات المفسرین ص 25. کشف الظنون ص 122. ایضاح المکنون ج 1 ص 62 و ج 2 ص 598. فهرست الخدیویه ج 1 ص 132. هدیهالعارفین ج 1 ص 682
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ حَ مَ)
ابن کامل بن اسماعیل حموی، ملقّب به علاءالدین. متوفی در سال 860 هجری قمری او راست: الافراد فی معرفهالاضداد. (از معجم المؤلفین بنقل از ایضاح المکنون ج 1 ص 464. هدیهالعارفین بغدادی ج 1 ص 733)
ابن مقاتل بن عبدالخالق حموی (695- 761 هجری قمری). او را دیوان شعری است در اشعار زجل، در دو مجلد. (از معجم المؤلفین بنقل از الوافی صفدی ج 12 ص 207. الدررالکامنۀ ابن حجر ج 3 ص 133)
ابن عبدالله بن حجۀ حموی حنفی، ملقّب به تقی الدین و مکنّی به ابوبکر. رجوع به ابن حجه (ابوالمحاسن تقی الدین ابوبکر بن علی...) و به علی (ابن عبدالله...) شود
لغت نامه دهخدا
(عَ لَ یِ حَ نَ)
علی بن عبدالله بن احمد علوی حنفی. وی ادیب بود و در سال 1173 هجری قمری در مصر متولد شد و به سال 1198 هجری قمری درگذشت. او راست: اشارات التحقیق الفیضیه الی خبایا القصیدهالزریقیه، در شرح قصیدۀ ابن زریق کاتب بغدادی. (ازمعجم المؤلفین ج 7 ص 129 از عجائب الاّثار ج 2 ص 96)
عبدالرحمان بن محمد بن یوسف بن عمر بن علی بن ابی بکر علوی زبیدی یمانی حنفی، ملقب به وجیه الدین. رجوع به علوی زبیدی شود
لغت نامه دهخدا
(حَ لَ)
ابراهیم بن محمد بن ابراهیم حنفی. از اکابر علمای عامه است که در شام و مصر فقه و حدیث و تفسیر را تکمیل کرده و سپس در استانبول به عنوان خطیب جامع سلطان محمد فاتح شهرت یافت. تألیفاتی دارد از آن جمله است: 1- شرح صغیر برکتاب منیهالمصلی سدیدالدین کاشغری. 2- شرح کبیر بر همان کتاب و این هر دو در استانبول چاپ شده است. 3- طبقات الحنفیه یا طبقات الفقهاء. 4- ملتقی الابحر، که یک دوره فقه حنفی است و در استانبول و قاهره بارها چاپ شده است. وی به سال 956 هجری قمری در حدود 90 سالگی درگذشت. (قاموس الاعلام ترکی) (ریحانه الادب ج 1 ص 339)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ جَ)
ابن شرف الملک فخرالدین علی بن ابی القاسم جندی، معروف به خواجه جهان و مکنّی به ابوالمکارم. وزیر سلطان جلال الدین منکبرنی. وی در زمان سلطنت محمد خوارزمشاه به امور دیوانی اشتغال داشت و بواسطۀ ظلم و تعدی بسیار، سلطان محمد فرمان به قتل او داد. اما شرف الملک پنهان گشت. و هنگامی که سلطان جلال الدین منکبرنی از مغولان شکست خورد و از سند عبور کرد، وی به خدمت سلطان درآمد. و پس از بازگشت جلال الدین از هندوستان وزارت او را به عهده گرفت. چند سالی بعد، پس از حملۀ تاتار به سلطان جلال الدین در دشت موغان (مغان) و گریز سلطان، شرف الملک که به ’اران’ متواری شده بود عصیان کرد و با ملوک اطراف آغاز مکاتبت نمود. سلطان چون به لشکرگاه بازگردید نامه ها به امرای اطراف فرستاد و شرف الملک را به قصد تحقیر ’بلدجن’ نامید، و این لقب او به روزگار گمنامی بوده است. اماپس از مدتی که سلطان به اران رفت و به قلعۀ ’حیزان’ رسید، از عصیان او تغافل کرد و او را نزد خود خواند. و شرف الملک کفن در گردن به خدمت رفت. و پس از مدتی به ’جاربرد’ از مضافات اران رسیدند، و سلطان به قلعه رفت تا وضع آنجا را ببیند و شرف الملک را نیز با خود برد. و والی قلعه را که ترکی ستمکار بود گفته بود که چون فرود آید، شرف الملک را نگه دارد و حبس کند و بند نهد. و قصد او آن بود که شرف الملک در حبس بماند تا تاتار بگریزند و بعد او را بیرون آورد و با شرایطی چند وزارت دهد. اما پس از چندی پنج تن سلاحدار فرستاد که سر او را ببرند و بیاورند و چنین کردند. وی مردی نازکدل و بخشنده و کریم بود، و اگرچه از تحصیل فضایل و اکتساب کمالات بهره نداشت، اما در حل وعقد و رتق وفتق امور دیوانی ید بیضا می نمود. اما چون کار او بالا گرفت به رنجانیدن اطرافیان و ایذاء آنها پرداخت چنانکه نزد سلطان از او غیبت می کردند. مال در نظر وی ناچیز بود. علما و پارسایان را محترم می داشت. وظایف را بسیار کرد و از این راه اموال دیوان از میان برفت. مستمری های وی از عطایای محمود غزنوی و بازماندگان وی و آل سلجوق نیز بیشتر بوده است. علامت شرف الملک بر فرمانهای سلطانی ’الحمدﷲ العظیم’ بود و بر توقیعات دیوان که طرۀ (علامت و مارک) آن ’الدیوان الاعلی’ نوشته می گشت، ’یعتمد ذلک’ بوده است. اما بر منشورهای خود که به بلاد خاصۀ خود میفرستاد و طغرای ’ابوالمکارم علی بن ابی القاسم خالصه امیرالمومنین’ داشت، ’اعتمادکنید’ بود. و نشانۀ وی بر رسیدها ’صحیح ذلک’ بوده است. (از سیرۀ جلال الدین) (حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 664و چ تهران ج 2 ص 433) (دستورالوزراء خوندمیر ص 234)
ابن احمد بن علی جندی یمنی. او راست: 1- الالباب فی معرفه الاوائل و الاسباب، که در سال 714 هجری قمری از تألیف آن فراغت یافت. 2- نزههالعقول. (از معجم المؤلفین بنقل از کشف الظنون ص 1943)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ)
ابن محمد بن علی بن منصور حوری، مکنّی به ابوالحسن. وی ادیب و شاعر و نویسنده بود و در ربیع الاول سال 497 هجری قمری درگذشت. (از معجم الادباء یاقوت چ مارگلیوث ج 5 ص 410)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ حَ بَ)
ابن عبیدالله بن نصر بن سری زاغونی حنبلی، مکنّی به ابوالحسن. رجوع به زاغونی (علی بن عبیدالله..) و نیز به علی (ابن عبیدالله...) شود
ابن عقیل بن محمد بن عقیل بغدادی ظفری حنبلی، مکنّی به ابوالوفاء. رجوع به علی ظفری و ابوالوفاء (علی بن محمد بن عقیل...) شود
ابن محمد بن عباس بن شیبان دمشقی حنبلی، مشهور به ابن اللحام و مکنّی به ابوالحسن و ملقب به علاءالدین. رجوع به علی دمشقی شود
ابن احمد بن عبدالواحد مقدسی حنبلی، مشهور به ابن بخاری و ملقّب به فخرالدین و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی بخاری شود
ابن عثمان بن عبدالقادر بن محمود بن یوسف بغدادی حنبلی، مکنّی به ابوالحسن و ملقّب به شمس الدین. رجوع به علی بغدادی شود
ابن سلیمان بن احمد بن محمد سعدی صالحی حنبلی مرداوی، مکنّی به ابوالحسن و ملقّب به علاءالدین. رجوع به علی مرداوی شود
ابن عبدالمحسن بن دوالیبی بغدادی شامی حنبلی، مکنّی به ابوالمعالی و ملقّب به عفیف الدین. رجوع به علی دوالیبی شود
ابن محمد بن علی بن محمد بن علی بن عبدالله یمنی صنعانی حنبلی، مشهور به ابن شوکانی. رجوع به علی شوکانی شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ حِنْ نا)
ابن محمد بن ابراهیم دمشقی حنائی، مکنّی به ابوالحسن. حافظ و ناقد و قاری بود. در سال 370 هجری قمری متولدشد. وی از وهاب کلابی روایت دارد. و به مصر نیز سفر کرد و فرهنگی برای خود نگاشت. و در ربیع الاول سال 428هجری قمری درگذشت. (از معجم المؤلفین بنقل از سیرالنبلاء ذهبی ج 11 ص 126. شذرات الذهب ابن عماد ج 11 ص 126)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ حِ)
ابن محمود بن حسن حمصی رازی شیعی، ملقّب به جمال الدین. متکلم اواخر قرن هشتم هجری بود. او راست: مشکاهالیقین فی اصول الدین. (از معجم المؤلفین بنقل از ایضاح المکنون بغدادی ج 2 ص 489)
ابن ابی مجد بن شرف بن احمد حمصی دمشقی. شاعر متوفی در جمادی الاولای سال 736 هجری قمریاو را دیوان شعری است. (از معجم المؤلفین بنقل از البدایۀ ابن کثیر ج 14 ص 176)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ حَ)
ابن عمر بن محمد بن حسن حربی بغدادی شافعی، مشهور به ابن قزوینی و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به ابوالحسن (علی بن عمربن...) شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ حَ)
ابن عبدالله بن حسن بن حمزۀ حمزی (شریف...) ملقّب به جمال الدین. امیریمن. وی در سال 626 هجری قمری متولد شد. و او را با اصحاب و حکام یمن اخبار و حکایاتی است. مسکن او در شهر قمحه در یمن بود و در سال 699 هجری قمری درگذشت. (ازالاعلام زرکلی بنقل از العقوداللؤلؤیه ج 1 ص 324)
ابن حسن بن علی بن حسن بن علی بن شدقم بن ضامن بن محمد حمزی حسنی مدنی، ملقّب به زین الدین. رجوع به علی شدقمی شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ حَ لَ)
ابن منصور بن طالب حلبی، ملقّب به دوخلهو مشهور به ابن قارح و مکنّی به ابوالحسن. وی ادیب و راوی بود و بسیار از اشعار را از حفظ داشت. در سال 351 هجری قمری در حلب متولد شد و مخارج زندگی او از راه تعلیم در شام و مصر تأمین می شد. او نامۀ مشهور به ’رساله ابن القارح’ را به ابی العلاء نوشت و ابوالعلاء جواب آن را که ’رسالهالغفران’ است، برای او نگاشت. یاقوت حموی گوید که: آخرین ملاقات من با علی بن طالب در سال 461 هجری قمری در تکیت بود. رجوع به معجم الادباءیاقوت چ قاهره ج 15 ص 83 و چ مارگلیوث ج 5 ص 422 شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ حَ)
ابن اسماعیل بن ابراهیم بن محمد بن عربشاه اسفرایینی شافعی مکی، مشهور به عصامی و حفید. رجوع به علی عصامی شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ حُ)
ابن عبدالغنی فهری حصری ضریر قیروانی، مکنّی به ابوالحسن. قاری و ادیب و شاعر بود. وی در حدود سال 415 یا 420 هجری قمری در قیروان متولد شدو در موقع تولد نابینا بود. سپس به اندلس رفت و ملوک آنجا را مدح کرد و در سال 488 در طنجه درگذشت. او راست: 1- اقتراح القریح و اجتراح الجریح. 2- دیوان شعر. 3- القصیده الحصریه فی قراءه نافع. 4- المستحسن من الاشعار. 5- معشرات الحصری. (از معجم المؤلفین ج 7 ص 125). صاحب معجم المؤلفین به مآخذ ذیل نیز اشاره کرده است: الخریدۀ ابن عماد ج 12 ص 17. الوافی صفدی ج 12 ص 100. سیرالنبلاء ذهبی ج 12 ص 6. طبقات القراء ابن جزری ج 1 ص 550. وفیات الاعیان ابن خلکان ج 1 ص 431. شذرات الذهب ابن عماد ج 3 ص 385. کشف الظنون حاجی خلیفه ص 1337. ایضاح المکنون بغدادی ج 1 ص 110. هدیهالعارفین ج 4 ص 205
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ حَ سَ)
ابن عجلان بن رمیثه بن ابی نمی حسنی، مکنّی به ابوالحسن و ملقّب به نورالدین. وی از امرای مکه بود که در سال 789 هجری قمری بعد از عزل عنان بن مغامس به امارت آنجا برگزیده شد ودر سراسر مدت امیری خویش با مخالفان در جنگ و ستیز بود و سرانجام در سال 797 هجری قمری به دست عده ای از خویشان خود از بنی حسن در بطن مرّ از نواحی مکه کشته شد. (از اعلام زرکلی بنقل از ابن الفرات ج 9 ص 420. شذرات الذهب ج 6 ص 350. ابن ایاس ج 1 ص 304. خلاصهالکلام ص 36)
ابن نظام الدین حسنی حسینی، ملقّب به صدرالدین. وی صوفی بود و در سال 1015 هجری قمری درگذشت. او راست: ریاض السالکین فی صحیفه سیدالعابدین. (از معجم المؤلفین ج 7 ص 254)
ابن احمد بن محمد بن معصوم بن نصیرالدین بن ابراهیم بن سلام الله بن مسعود بن محمد بن منصور حسن حسینی، مشهور به ابن معصوم. ادیب و شاعر قرن یازدهم هجری. رجوع به علی خان (ابن احمدبن...) شود
ابن حمودبن میمون بن احمد ادریسی حسنی علوی حمودی، ملقّب به الناصرلدین الله. نخستین تن از ملوک بنی حمود در قرطبه و مالقه. رجوع به علی حمودی شود
ابن عطیفه بن مصطفی بن عیسی بن جلال الدین بن رضاءالدین بن سیف الدین بن میثه بن رضاءالدین بن محمدعلی بن عطیفۀ حسنی کاظمی. رجوع به علی کاظمی شود
ابن اسماعیل بن شریف حسنی، مکنّی به ابوالحسن و ملقّب به اعرج. از پادشاهان دولت سجلماسه در مغرب است به شمال افریقا. رجوع به علی سجلماسی شود
ابن عبدالله بن احمد بن علی بن عیسی بن محمد بن عیسی حسنی شافعی سمهودی، ملقّب به نورالدین و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی سمهودی شود
ابن حسن بن محمد بن محمد بن حسن بن عبدالرحمان بن یحیی بن محمد بن عیسی نعمی حسنی یمنی. رجوع به علی نعمی شود
ابن عبدالقادر حسنی شامی قاهری ازهری شافعی، مشهور به سیدفرضی و ملقّب به نورالدین. رجوع به علی فرضی شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ حَ رَ)
ابن احمد بن محمد بن طرطوسی حرمی، مکنّی به ابوبکر. وی از علمای قرن چهارم هجری و معاصر با المطیع و الطائع بالله عباسی بود. و زمان آل حمدان را نیز درک کرد. نشو و نمای او در طرطوس بود سپس به مکه رفت ودر آنجا مجاور شد و نزد عرفا به ’طاووس الحرمین’ مشهور گشت. و در سال 374 هجری قمری در آنجا درگذشت. و او را مریدان بسیار بود. (از نامۀ دانشوران ج 4 ص 62)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ نَحْ)
ابن محمد نحوی وزیر. مکنی به ابوالمکارم. متوفی در سال 561 هجری قمری او راست: مختصر الغریبین ابوعبید احمد بن محمد هروی. (از کشف الظنون حاجی خلیفه ص 1209)
ابن ابی زید محمد بن علی نحوی استرآبادی. ملقب به فصیحی و مکنی به ابوالحسن. رجوع به ابوالحسن (علی بن...) شود
لغت نامه دهخدا